سلام
بازی روزگار اینه که تا چشم میزاری و بر میداری , همه چیز تغییر کرده , حتی خودت .
من عاشق کودک و کودکی یا بهتر بگم عاشق دوران کودکیم هستم . دورانی که در اوج صداقت , نهایت خواسته هایمان , تنها و تنها مقداری عطوفت آغشته به توجه بود و نهایت آرزویمان عروسک زیبای پشت ویترین . یاد دورانی بخیر که با تعارف کردن "هله هوله ی" خود به کسی , نهایت لطف و دوستیمان را اثبات میکردیم . دورانی که تقصیراتمان از سرکودکی بود و نه قصدی بود و نه عمدی .
اما حیف و هزار افسوس که دیگر کودک نیستم , دیگر کسی مرا به عنوان کودک شیرینی که کانون توجهات و لبخند ها بود نمیشناسد . توقعات و خواسته ها , امروز و هر لحظه مرا عذاب میدهد .
مهمتر از همه , دیگر کسی خوبی و سادگی را کودکی نمیداند , نامش را حماقت نهادند .
گویی دوران زندگی به سر آمد .
حال که در دنیای واقعی , روزگار بد , لذت بچگی را آنچنان بیرحمانه از من قاپید , قدم به دنیای مجازی نهاده تا مقداری گوش جان به ندای کودک درون سپرده و آزاد از هر مشکلی , آنچنان که یک خردسال سخن گفته , سخن بگویم .
من نی نی هستم , ۴ ساله . . .
نی نی جون خوش اومدی
سلام خوفی ؟ من خولاکی میخوام